دل نوشته های عاشقان
دل نوشته های عاشقان

اگه یه روز من مردم  تو منو دوست داشتی

پنجشنبه ها بیا مزارم گل سرخ را رو قبرم

بزار تا همیشه

اون گل رو که بهت داده بودم  بخاطر بیارم.....

ولی...اگه تو مردی....من فقط یکبار ..

میام مزارت میام وان دسته گل سفید مریم

رو که باخون خودم سرخش کردم برات

هدیه میکنم و عشقانه  کنارت

جون میدم تا بدونی هیچ وقت تنها نیستی !!!!!

 

بدترین شکل دلتنگی آن است که در کنار کسی که پیششی ، بدانی که هرگز به او نخواهی رسید

 


 

 

 

 

کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرش      ولی  آهسته  میگویم  الهی بی اثر باشد

------------

دوستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم عـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزیزم

 

  از چه بنویسم از که بنویسم ؟

 

نمی نویسم چون شاید کوچکترین علامت حضورم ،

کوچکترین علامت بودنم ، ازذهن تو پاک شود.

 

نمی نویسم شاید به نبودنم عادت کنی .

 نمی نویسم که مرگم را باور کنی ، 

 من نمی نویسم چون تو را خسته تر نکرده باشم ،

نمی نویسم چون زودتر فراموشم می کنی ، 

 نمی نویسم چون باخته ام نمی نویسم چون شکسته ام،

 نمی نویسم چون خسته ام، نمی نویسم چون مرده ام.

 

نمی نویسم چون ...

 

من تمام هستی ام را در نبرد با سرنوشت ،

 در تهاجم با زمان آتش زدم ، کشتم.

 

من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم، 

 یک کلام در جزوهایم هیچ ننوشتم، 

 من به عشق منتظر بودن

 

همه صبر و قرارم رفت

 

بهارم رفت ، عشقم مرد ، یارم رفت...

 


 

دوستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم عـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزیزم

 

 

 

خداوندا

صدایم در گلو شکسته است

و اشک در چشمان کم سویم خشکیده

لبهایم دیگر توان باز و بسته شدن ندارند

و قلبم...

خداوندا!

صدای آبی رود را می شنوم

ولی نمی توانم صحبت کنم

صدای گریه های کودکی را می شنوم

ولی نمی توانم بگریم

 

آه خدای من

چه به روز من آمد؟

مگر او که بود؟

جز رهگذری ساده که از ذهن خسته ی من می گذشت

چرا دل به او دادم؟

در حالی که او....

چرا او را دوست دارم در حالی که او در فکر دیگری است؟

چرا خدای من؟چرا؟

خداوندا

من از او گله ای ندارم


ولی از ته دل این را می گویم

مواظبش باش

 

دوستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم عـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزیزم

خداوندا

صدایم در گلو شکسته است

و اشک در چشمان کم سویم خشکیده

لبهایم دیگر توان باز و بسته شدن ندارند

و قلبم...

خداوندا!

صدای آبی رود را می شنوم

ولی نمی توانم صحبت کنم

صدای گریه های کودکی را می شنوم

ولی نمی توانم بگریم

 

آه خدای من

چه به روز من آمد؟

مگر او که بود؟

جز رهگذری ساده که از ذهن خسته ی من می گذشت

چرا دل به او دادم؟

در حالی که او....

چرا او را دوست دارم در حالی که او در فکر دیگری است؟

چرا خدای من؟چرا؟

خداوندا

من از او گله ای ندارم


ولی از ته دل این را می گویم

مواظبش باش

 

دوستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم عـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزیزم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:, توسط مسلم موسوی |
.: Weblog Themes By LoxBlog :.